سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آسمان آفتابی

صفحه خانگی پارسی یار درباره

اسرار موفقیت در زندگی

 دوستان همیشگی سلام ؛

راستش به اندازه یه دنیا دلم برای نوشتن و با شما بودن تنگ شده ، نمی دانم شما هم دلتنگ من شدید یا نه ؟ از همه کسانیکه در این مدت بدون اینکه آپ کرده باشم به وبلاگم سرزدند و پیغام گذاشتند ممنونم .خوب خدا رو شکر یه کمکی سرم خلوت تر شده و می تونم گه گاه یه چیزایی بنویسم امیدوارم شما هم مثل همیشه مرا همرامی و راهنمایی کنید .
 عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید.
آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد.
تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است.
دشوارترین قدم، همان قدم اول است.
امید، درمانی است که شفا نمی دهد، ولی کمک می کند تا درد را تحمل کنیم.
بجای آنکه به تاریکی لعنت فرستید، یک شمع روشن کنید.
آنچه شما درباره خود فکر می کنید، بسیار مهمتر از اندیشه هایی است که دیگران درباره شما دارند.
همواره بیاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد.
برای کسی که آهسته و پیوسته می رود، هیچ راهی دور نیست.
وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید.

 

                                                                                                                                                                                  یا حق 


معذرت خواهی

دوستان عزیز سلام ‍‍؛
فقط خواستم یه معذرت خواهی کنم چند هفته ایه که سرم حسابی شلوغه و اصلا فرصت ندارم .امیدوارم به زودی به جمع دوستداشتنی پارسی بلاگ برگردم .به امید دیدار ...

مطالب ارسالی

 دوستان عزیز سلام:

 راستش با امتناع از ارائه نظر و لطفتون حسابی دلم را شکستید و نا امیدم کردید . به همین دلیل دست و دلم به نوشتن نمیره و خیلی زود به زود آپ نمی شم .امروز هم مطلبی خواندم که واقعا تکان دهنده بود امیدوارم شما هم مثل من استفاده لازم را ببرید.

می گویند کشاورزی افریقایی در مزرعه اش زندگی خوب و خوشی را با همسر و فرزندانش داشت. یک روز شنید که در بخشی از افریقا معادن الماسی کشف شده اند و مردمی که به آنجا رفته اند ، با کشف الماس به ثروتی افسانه ای دست یافته اند .
او که از شنیدن این خبر هیجان زده شده بود ، تصمیم گرفت برای کشف معدنی الماس به آنجا برود. بنابر این زن و فرزندانش را به دوستی سپرد و مزرعه اش را فروخت و عازم سفر شد .
او به مدت ده سال افریقا را زیر پا می گذارد و عاقبت به دنبال بی پولی ، تنهایی و یاس و نومیدی خود را در اقیانوس غرق می کند .
اما زارع جدیدی که مزرعه را خریده بود ، روزی در کنار رودخانه ای که از وسط مزرعه میگذشت ، چشمش به تکه سنگی افتاد که درخشش عجیبی داشت . او سنگ را برداشت و به نزد جواهر سازی برد . مرد جواهر ساز با دیدن سنگ گفت که آن سنگ الماسی است که نمی توان قیمتی بر آن نهاد.
مرد زارع به محلی که سنگ را پیدا کرده بود رفت و متوجه شد سرتاسر مزرعه پر از سنگهای الماسی است که برای درخشیدن نیاز به تراش و صیقل داشتند.
مرد زارع پیشین بدون آنکه زیر پای خود را نگاه کند ، برای کشف الماس تمام افریقا را زیر پا گذاشته بود ، حال آنکه در معدنی از الماس زندگی می کرد !


در وجود هر یک از ما معدنی از الماس وجود دارد که نیاز به صیقل دارد ؛ معمولا آنچه که می خواهیم ، هر آنچه آرزوی رسیدن به آن را داریم و بالاخره تحقق همه ی آرزوهایمان در اطرافمان قرار دارد ، اما افسوس که متوجه ی آن نمی شویم .
در حالی که می بایست آستین ها را بالا زد و با برنامه ریزی و تلاش و کوشش صحیح الماس وجودی مان را جلا ببخشیم.

                                                                                                                                     یا حق  


مطلب ارسالی

   دوستان و یاران همیشه همراه سلام؛

امیدوارم شاد و سرحال باشید و مرا  به خاطر غیبت طولانی مدتم ببخشید . راستش این مدت مشغولیتی داشتم که فکر میکنم تا یکی دو روز آینده به اتمام برسد و روند کارهایم به روال عادی برگردد . قول می دهم دفعه بعد با مطالب جالبی به روز شوم و کم کاریم را جبران کنم . در پایان یکی از مطالب ارسالی دوست خوبم شبنم جان را برایتان می گذارم تا لذت ببرید :

  

خوشحالم که یک مرد نیستم چون:

1 - مجبور نیستم هر روز صورتم را اصلاح کنم.
2 - در وسایل نقلیه و مکان های عمومی کسی از من توقع ندارد جایم را به یک خانم بدهم.
3- هیچ یک از جنگ افروزان بزرگ دنیا همجنس من نبودند.
4- من مظهر زادن و زندگی (زن) هستم نه مظهر مردن ومرگ (مرد!)
5-مفتخرم که تا به حال هیچ کدام ازهمجنسانم به زور به کسی از جنس مخالفش تجاوز نکرده است.
6-حق تقدم با من است.
7- عشقم را بیهوده خرج نمی کنم. اسکاروایلد می گوید:" مردها می توانند چیزهای پست و بی ارزش را دوست بدارند اما زنان تنها چیزهایی را می توانند دوست بدارند که برایشان عزیز و قابل پرستش باشد."
8- من موجودی پیچیده وجالب توجهم. اکتاویو پاز می گوید:" زن سرزمینی است بیگانه که مرد هیچ گاه جاده اصلی اش را یاد نمی گیرد."
9- مردها هیچ پیچیدگی ندارند و همه ، جاده های اصلی آنها را بلدند: جاده شکم و جاده زیر شکم!
10- به قول"وارن فارل"، من اگر نخواهم ازدواج کنم اسمش را می گذارند"عشق به استقلال اجتماعی"، اما وقتی یک مرد از ازدواج سرباز می زند، اسمش می شود"ترس ازمسوولیت اجتماعی"!
11- با ازدواج دنیا برای من به پایان نمی رسد!
12- در خیابان با دیدن بعضی از افراد جنس مخالف، راه رفتن برایم سخت نمی شود! (چون مجبور نیستم شکمم را تو بدهم.)
13-اسامی مثبت و خوب، مثل خورشید خانم همجنس منند و اسامی منفی و بد مثل آقا گرگه همجنس مرد!
14- به قول تولستوی من در هنگام گرفتاری به گریه متوسل می شوم اما مرد به دروغ. گریه وسیله موجه تری است!
15-حسادت هایم را می پذیرم و آنها را با عنوان"غیرت" توجیه نمی کنم.
16- همسرم در دوهنگام نمی تواند مرا بشناسد: قبل از ازدواج و بعد از ازدواج!
17-با وجود ادعای زور بازو و قوای جسمانی بیشتر، وقتی دستم را می برم طوری رفتار نمی کنم که انگار زخم شمشیر خورده ام. با یک سرماخوردگی ساده خودم را سه روز تمام بستری نمی کنم و از اطرافیانم توقع ندارم همه به خدمت من درآیند.
18-فرانک اکانر می گوید:"هیچ مردی در مقابل زیبایی های زن(من!)، آنتی فمینیست نیست!" 
19- ....یک مرد است!(در جای خالی می توانید اسم غیرقابل تحمل ترین مردی را که این روزها می شناسیم بگذارید!)
20-وبالاخره خوشحالم که یک زن هستم وگرنه مجبور بودم با یک زن ازدواج کنم!! 

 

من شخصاً در مورد این مطلب نظری نمی دهم قضاوت با خود شما است

 


قدردانی از مطلب ارسالی یک دوست

      یکی از عزیزانم مطلب جالبی برایم فرستاده است که خالی از لطف ندیدم آنرا در اختیار شما بگذارم. لطفا نظراتتان را  به آدرس  feryy_2006@yahoo.com میل نمایید.  

لیوان را زمین بگذار

استادی در شروع کلاس درس، لیوانی پر از آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟
شاگردان جواب دادند نمی دانیم.
استاد گفت: من هم بدون وزن کردن نمی دانم دقیقاً وزنش چقدراست. اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
شاگردان گفتند: هیچ اتفاقی نمی افتد.
استاد پرسید: خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقی می افتد؟
یکی از شاگردان گفت : دست تان کم کم درد می گیرد.
حق با توست. حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟
شاگرد دیگری جسارتاً گفت: دست تان بی حس می شود.عضلات به شدت تحت فشار قرار می گیرند و فلج می شوند. و مطمئناً کارتان به بیمارستان خواهد کشید! و همه شاگردان خندیدند.
استاد گفت: خیلی خوب است. ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییر کرده است؟
شاگردان جواب دادند: نه
پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات می شود؟ درعوض من چه باید بکنم؟
شاگردان گیج شدند. یکی از آنها گفت: لیوان را زمین بگذارید.
استاد گفت: دقیقاً! مشکلات زندگی هم مثل همین است. اگر آنها را چند دقیقه در ذهن تان نگه دارید، اشکالی ندارد. اگر مدت طولانی تری به آنها فکر کنید، به درد خواهند آمد. اگر بیشتر از آن نگه شان دارید، فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود. فکرکردن به مشکلات زندگی مهم است. اما مهم تر آن است که در پایان هر روز و پیش از خواب، آنها را زمین بگذارید. به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرید، هر روز صبح سرحال و قوی بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هر مسئله و چالشی که برایتان پیش می آید، برآیید!

دوست من، یادت باشد که لیوان آب را همین امروز زمین بگذاری. زندگی همین است