عالي بود

کي اشکاتو پاک ميکنه ، شبا که غصه داري

دست رو موهات کي ميکشه ، وقتي منو نداري

شونه ي کي مرهم هق هقت ميشه دوباره

از کي بهونه ميگيري ، شباي بي ستاره

برگ ريزون هاي پاييز ، کي چشم به رات نشسته

از جلو پات جمع مي کنه ، برگ هاي زرد و خسته

کي منتظر مي مونه ، حتي شباي يلدا

تا خنده رو لبات بياد ، شب برسه به فردا

کي از سرود بارون ، قصه برات مي سازه

از عاشقي مي خونه ، وقتي که راه درازه

کي از ستاره بارون ، چشماشو هم ميذاره

نکنه ستاره اي بياد ، ياد تو رو نياره

کي اشکاتو پاک مي کنه.........

من هرگز از خود سخن نخواهم گفت، من کوله بار سنگين تر و بزرگ تر خويش را بر دوش هاي ناتوان تو نخواهم نهاد، من مي کوشم تا تو کوله بارت را به زمين افکني چگونه با گفتن از خويش آن را سنگين تر کنم؟؟

بار سنگين و خشني را که شانه هاي نيرومند و پر طاقت و پير مرا به درد آورده است و مجروح کرده ، بر شانه هاي ظريف و شکننده ي تو بگذارم؟؟

من از خودم نمي گويم، تو را بيشتر آزار نخواهم داد، تو اکنون بار سنگين اندوه خويش را بر دوش داري و مي دانم که هر لحظه سنگين تر و طاقت فرسا تر خواهد شد، من بايد تو را دل دهم، نيرو دهم تا در زير فشار بي رحم و خشن آن به زانو در نيايي، آن را بکشي، ببري، نه، آن را از دوش بيفکني، پرت کني و سبکبال و آزاد و آسوده گردي، بي رنج، آرام، شاد و خوشبخت...

معلم شهيد، علي شريعتي...

ولنتاينت مبارك شيدا جون

اميدوارم روز به روز عاشق تر باشي

سلام

جالب بود

سلام شيداي دلبندم

از مطلب زيبا و بسيار مفيدت ممنون

موفق باشي

فريال

سلام دوست عزيز ممنون كه به من سر زديد.

نوشتتون درباره ي رنگها جالب و اموزنده بود پيروز باشيد